وقتی آن شب از سرکار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده میکرد، دست او را گرفتم و گفتم: باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و بهآرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی در چشمانش را خوب میدیدم.
یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او میگفتم که در ذهنم چه میگذرد. من طلاق میخواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمیرسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط بهنرمی پرسید: چرا؟
ادامه مطلبآریانانیوز: بازداشت شدگان اعتراف نموده اند که توسط ظاهر (داعی)، محمد معروف (راسخ)، مبشر(مسلمیار) و ابوعبیدالله متوکل به گروه تروریستی داعش جلب و جذب گردیده بودند.
در اعلامیه ریاست عمومی امنیت ملی آمده: نیروهای قطعات خاص ریاست عمومی امنیت ملی در یک عملیات هدفمند یک شبکه گروه تروریستی داعش را که مسوولیت جلب و جذب و سازماندهی حملات تروریستی و تخریبی را بهعهده داشتند از مربوطات شهر کابل بازداشت نمودند.
اعلامیه افزوده: بازداشت شدگان هر یک؛ مبشر مسلمیار فرزند عبدالحلیم استاد پوهنتون کابل مسؤل جلب و جذب؛ احمد طارق فرزند جنت گل؛ احمد فاروق فرزند جنت گل فارغ التحصیل پوهنتون کابل اعتراف نموده اند که
ادامه مطلبجوانی وارد سوپر مارکت شد ومشغول خرید بود که متوجه کسی شد که سایه به سایه تعقیبش میکنه رو برگرداند زن مسنی را دید که زل زده وی را نگاه می کرد جوان پرسید:
مادر چیزی شده که مرا اینطور دنبال میکنی خانم با اشک گفت:
تو شبیه پسر مرحومم هستی وقتی مرا مادر صدا زدی خاطرات پسرم را تجدید کردی جوان گفت:
خانم این روزگاراست وسنت حیات، یکی میره یکی میاد شما هم خودتو ناراحت نکن.
اصرالدین شاه قاجار در ماه مبارک رمضان نامه ای به مرجع تقلید آن زمان میرزای شیرازی به این مضمون
نوشت :
من وقتی روزه میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخود آگاه دستور به قتل افراد بی گناه میدهم لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرمایید!
آیت الله العظمی میرزای شیرازی در جواب ناصرالدین شاه نوشت:
بسمه تعالی
حکم خدا قابل تغییر نیست لکن حاکم قابل تغییر است اگر نمیتوانی به اعصابت مسلط شوی از مسند حکومت پایین بیا تا شخص با ایمانی در جایگاه تو قرار گیرد و خون مؤمنین بیهوده ریخته نشود
اینم حکایت برخی مسئولین دون پایه هستش
یکی نیست بهشون بگه اگه نمیتونید مشکل مردم رو حل کنید جای خودتون رو به یکی دیگه بدید که چاره ساز باشه نه مشکل ساز
جزئیات ثبت نام دانشآموزان اتباع در سال تحصیلی جدید
رئیس مرکز امور بینالملل و مدارس خارج از کشور:
در تمامی فعالیتهای آموزشی و پرورشی در درون مدرسه اعم از برگزاری اردوها و مسابقات و فعالیتهای فرهنگی و آموزشی و اجرای دورههای آموزش خانواده، دانشآموزان اتباع خارجی با دانشآموزان ایرانی دارای
معلم: سلیم جان، با «مکتب» جمله بساز.
سلیم: فاروق وردک حدود ده سال وزیر معارف افغانستان بود و فعلآ وزیر مشاور ریس جمهور غنی در امور پارلمانی
معلم: من گفتم با «مکتب» جمله بساز. جمله تو اصلا مکتب نداشت.
سلیم: نخیر استاد، جمله من حدود یک هزار مکتب داشت که شما متوجه نشدید.
معلم: چه گفتی؟ من متوجه نشدم؟ تو فکر کردی من احمقم؟ برو از صنف بیرون.
مجیب! ایستاد شو. با «پول» جمله بساز.
مجیب: در حکومت حامد کرزی، فاروق وردک وزیر معارف افغانستان بود.
معلم: پسرم، کجای جمله شما پول داشت؟ تو نشنیدی من گفتم با «پول» جمله بساز.
مجیب:
سپاه پاسداران اعلام کرد که پهباد جاسوسی "گلوبال هاوک یا MQ-4C " یکی از پیشرفته ترین هواپیماهای جاسوسی جهان است با یک موشک زمین به هوا ساقط کرده است. اعلام رسمی ساقط کردن یک فروند هواپیمای عملیاتی _ جاسوسی آمریکا توسط سپاه میتواند پیام های متعددی داشته باشد:
1⃣ پاسخ تهدید با اقتدار: جمهوراسلامی ایران در دفاع از منافع خود کوتاه نمی آید و هرگونه تهدید را با اقتدار پاسخ می دهد. " دوران بزن و دررو تمام شده است"
2⃣ رعایت خطوط قرمز در حفظ حریم ملی : تنگه هرمز جزء خاک لاینفک ایران است و اطلاق آبراه بین المللی از طرف آمریکا برای مقاصد جاسوسی، از طرف ایران واکنش های دردناکی را برای مان به دنبال خواهد داشت.
تصویب و برای امضا، تصویب و الحاق کشورها مفتوح گردید. این کنوانسیون بر اساس بند 1 ماده 27 در تاریخ 12 شهریور 1360 (سوم سپتامبر 1981)، لازم الاجرا شد.
مقدمه؛
طرف های متعاهد با در نظر گرفتن اینکه مجمع سازمان ملل متحد بوسیله قطعنامه شماره (1)86 مورخ 11 دسامبر 1946 خود اعلام داشته که کشتار جمعی (ژنوسید) جنایتی است که نسبت به حقوق بینالملل ارتکاب میشود و برخلاف روح و مقصد سازمان ملل بوده و دنیای متمدن چنین عملی را محکوم میکند و با اذعان باینکه در تمام دورههای تاریخ این عمل خسارات بسیاری به عالم انسانیت وارد ساخته است و با اطمینان باینکه برای رهائی عالم انسانیت از چنین بلیه وحشتناک همکاری بینالمللی ضرورت دارد در مراتب ذیل موافقت حاصل نمودند:
ادامه مطلبملا به میدان مال فروشان رفته بود تا خر بخرد.جمع کثیری از دهاتی ها جمع بودند و بازار خرفروشی رواج داشت. در این بین مردی که ادعای نکته سنجی می کرد، با خری که بار میوه داشت،از آن جا می گذشت. خواست کمی سر به سر ملا بگذارد،پس گفت:در این میدان به جز دهاتی و خر چیز دیگری پیدا نمی شود!
ملا پرسید: شما دهاتی هستید؟
گفت: خیر.
ملا گفت: پس معلوم شد چه هستید !!
تهیه و تنظیم: سیدمحمدامین رضوی
#داستان_کوتاه
مادر نابینا کنار تخت پسرش در شفاخانه نشسته بود و میگریست .
فرشته ی فرود آمد و رو به طرف مادر گفت: ای مادر من از جانب خدا آمده ام. رحمت خدا بر آن است که فقط یکی از آرزو های ترا برآورده سازد، بگو از خدا چه میخواهـی؟
مادر رو به فرشته کرد و گفت: از خدا میخواهم تا پسرم را شِفا دهد. فرشته گفت: پشیمان نمیشوی؟ مادر پاسخ داد: نه!
فرشته گفت: اینک پسرت شِفا
مهر مادری یک زن آرژانتینی را از کما خارج کرد
این زن که به دلیل سقوط از بلندی جمجمهاش با زمین برخورد کرده و به کما رفته بود، با شنیدن گریههای دخترش رفتار هوشیارانهای از خود نشان داد و شروع به شیر دادن به او کرد.
این زن 42ساله که از اهالی شهر سانفرانسیسکو آرژانتین است، تقریباً
متن قابل تامل و خواندنی از رحمت الله نبیل
فراموشی اخلاق اجتماعی از آن چه این ایام در صحنه تقابل ی می گذرد ، قابل تاسف است .در سطح دولتی ،قصه جاسوسی و شنود شهروندان، کنترل شبکه های مجازی ، آزار اینترنتی ، پرونده سازی ، اختلال امنیت روانی ، تهدید مخالفان و این نوع اعتراف گیری ها و البته خیلی از مسایل که به لحاظ مسلکی و اخلاقی حتی گفتنشان درست نیست ، این در حقیقت مدیریت احساساتى سرقوماندانى اعلى و سلیقه طفلانه مدیریت اداره ست اگر نه سربازان گمنام و
ادامه مطلبگل فروش سر کوچه می گفت:
ما بچه بودیم .
بابام یخ فروش بود گاهی درآمد داشت گاهی هم نداشت .
گاهی نونمون خشک بود گاهی چرب
شاید ماهی یکبار هم غذای آنچنانی نمیخوردیم.
نون و پنیر و سبزی گاهی نون خالی.
اما چشممون گشنه نبود.
یه دایی داشتم اون زمان کارمند دولت بود .
خلیفه بهلول را احضار کرد که مرا چندی است فکر خوب کار نمی کند، تدبیر چیست؟
گفت: بهتر است خلیفه طعام ملین تناول کنند، یا شربت انجیر بخورند و اگراین هر دو موثر نیافت، مسهلی قوی نماید تا فکرشان کماکان به کار خود ادامه دهد.!
تهیه کننده: سیدمحمدامین رضوی
دوباره فاصله افتاده بین فاصله ها
نسیم یاس رسیده میان سلسله ها
دوباره بر سر سجاده قبله گم کردم
تویى بهانه ى عالم براى نافله ها…
به هرکجا بروى بوى عشق مى پیچد
تو ماه و اختر و شمسى براى قافله ها
تویى که مریم عذرى شده ثنا گویت
تویى که راز خدایى…جواب مسئله ها
قصه نوه و پدر بزرگ تهیه و تنظیم: نرگس رضوی
پیرمردی بود که با پسر ، عروس و نوه اش در خانه ای زندگی میکرد. چشمهای پیرمرد ضعیف شده بود و خوب نمی دید. گوشهایش ضعیف شده بود و خوب نمی شنید، زانوهایش هم موقع راه رفتن می لرزید. وقتی که سر میز غذا می نشست از ضعف و پیری قاشق در دستش میلرزید و غذا روی میز میریخت. حتی وقتی که لقمه در دهانش میگذاشت غذا از گوشه دهانش بیرون میریخت و منظره زشتی بوجود می آورد.هر بار پسر و عروسش با دیدن غذا خوردن او حالشان بد میشد. تا اینکه روزی تصمیم گرفتند پدربزرگ درگوشه ای پشت اجاق بنشیند و آنجا غذایش را بخورد.
از آن روز
او یک مسیحی بود و مسیحی نیز باقی ماند اما یک عمر مثل پروانه دور شمع وجود امام علی علیهالسلام گشت و سرانجام «علیگویان»، دنیا را ترک کرد. «جرج جرداق» مسیحی را میگویم که مشتعل عشق علی شد. همان نویسنده و اندیشمند لبنانی که در جوانی به دام جاذبه علی گرفتار گردید و تا آخر عمر نتوانست از آن فرار کند. وی اگرچه یک مسیحی شمرده میشد اما به قول خودش: "عاشق مرام و انسانیت علی(ع) بود." جرداق، همان کسی است که بارها آرزو کرد: "ای کاش روزگار به ما یک امام علی(ع) دیگر میداد." اما او به زودی متوجه شد که گیتی دیگر هرگز شخصیتی مثل علی علیهالسلام را به جامعه انسانیت تحویل نخواهد داد. بنابراین، تصمیم گرفت که همان علی ۱۴ قرن پیش را برای بشریت معرفی کند. او درباره امام نوشت و نوشت که آثارش را تا
ادامه مطلب
داستان ضرب المثل کوه به کوه نمی رسد، اما آدم به آدم میرسد.
کوه به کوه نمی رسد، اما آدم به آدم می رسد
در دامنه دو کوه بلند، دو آبادی بود که یکی «بالاکوه» و دیگری «پایین کوه» نام داشت؛ چشمه ای پر آب و خنک از دل کوه می جوشید و از آبادی بالاکوه می گذشت و به آبادی پایین کوه می رسید. این چشمه زمین های هر دو آبادی را سیراب می کرد. روزی ارباب بالا کوه به فکر افتاد که زمین های پایین کوه را صاحب شود.
پس به اهالی بالاکوه رو کرد و گفت: «چشمه آب در آبادی ماست، چرا باید آب را
علی به مالک اشتر گفت: «باید محبوبترین کارها نزد تو اموری باشد که در جهت رعایت حق از همه کاملتر و از نظر عدالت شاملتر و از نظر رضایت عمومی مردم جامعتر باشد زیرا خشم توده مردم خشنودی خواص را بیاثر میسازد اما ناخشنودی خاصان با رضایت عامه مردم جبران پذیر است»
پیشا پیش جشن نوروز مبارک باد
این متن زیبا را باهم بخوانیم ماجرای دل دادگی ملامحمدجان: اکنون که ایام نوروز و فصل لالههای سرخ مزارشریف است، گفتم خالی از فایده نیست که ماجرای دلدادگی ملامحمدجان را نیز با هم مرور کنیم. این ماجرا، از جمله داستانهای فولکلوری یا عامیانه افغانستان است که به قرن دهم هجری بر میگردد. باورهای فولکلور، شاید مستند و مستدل نباشند اما از چنان جایگاهی در بین ملتها برخوردارند که به فرهنگ مردم تبدیل میشوند. داستان ملامحمدجان نیز به فرهنگ فولکلوری افغانستان تبدیل شده و کمتر کسی است که ترانه و آهنگ محلی «ملاممدجان» را نشنیده باشد. این آهنگ نه تنها برای مردم افغانستان شناخته شده است بلکه برای مردم سایر کشورهای منطقه چون ایران و تاجیکستان هم بیگانه نیست. داستان ما از اینجا شروع میشود که حدود پنج قرن پیش، شخصی به اسم «محمد» در بلخ
ادامه مطلب#داستان_کوتاه_پندآموز
درعلفزاری سه گاو بزرگ که یکی سیاه و دیگری سفید و سومی سرخ بود با هم درکمال اتحاد می چریدند و زندگی میکردند.
درآن علفزار شیری وجود داشت که قدرت حمله به آن سه گاو نر بزرگ را نداشت، تا اینکه نقشه ی ایجاد تفرقه بین آنها را کشید.
نخست به گاو سیاه و سرخ گفت: کسی نمی تواند از حال ما در این علفزار خرم مطلع شود مگر از ناحیهٔ گاو سفید زیرا سفیدی رنگ او از دور پیداست ولی رنگ من مانند رنگ شما تیره و پنهان است، اگر بگذارید، به او حمله کنم و او را بخورم تا خطری متوجه ما نشود.
یکی را از وزرا پسری کودن بود پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مرین را تربیتی میکن مگر که عاقل شود. روزگاری تعلیم کردش و مؤثر نبود، پیش پدرش کس فرستاد که این عاقل نمیشود و مرا دیوانه کرد.
چون بود اصل گوهری قابل تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نخواهد کرد آهنی را که بد گهر باشد
خر عیسی گرش به مکه برند چون بیاید هنوز خر باشد
سعدی
#داستان_زیبای_موش_و_شتر ازمثنوی معنوی
موش کوچک مهار شتری را در دست گرفته به جلو می کشید و به خود می بالید که این منم که شتر را می کشم. شتر با چالاکی در پی او می رفت. در این اثنا شتر به اندیشه ی غرور آمیز موش پی برد. پیش خود گفت : «فعلا سرخوشی کن تا به موقعش تو را به خودت بشناسم و رسوا گردی.»
همین طور که می رفتند به جوی بزرگی رسیدند. موش که توان گذر از آن رودخانه را نداشت بر جای ایستاد و تکان نخورد.
شتر رو به موش کرد و گفت : «برای چه ایستاده ای ؟! مردانه گام بردار و به جلو برو. آخر تو پیشاهنگ و جلودار منی.»
امیر مؤمنان علی (ع) روزی با مردم سخن می گفت و دربارهی رشد اخلاقی آنان صحبت میکرد، تا اینکه فرمود: «مراقب باشید آنچه را مردم پشت سر افراد میگویند، نپذیرید ( از شنیدن غیبت، برحذر باشید) سخنان باطل فراوان است؛ ولی سخنان باطل از بین رفتنی است و آنچه می ماند کردار انسان است. چرا که خدا شنوا و شاهد است، بدانید که بین حق و باطل، بیش از چهار انگشت، فاصله نیست. یکی از حاضران پرسید: چگونه بین حق و باطل، بیش از چهار انگشت فاصله نیست؟ امام علی (ع) انگشتان را کنار هم گذارد و بین گوش و چشم خود قرار داد، سپس فرمود: «الباطل ان تقول سمعت، والحق ان تقول رایت؛ باطل آن است که بگویی شنیدم و حق آنست که بگویی دیدم» یعنی شنیدنی ها را مثل دیدنی ها که با چشم دیدهای، باور مکن و تا یقین نکردی، سخن این و آن را، درباره افراد نپذیر.
درباره این سایت